چتر نجات (به قول خودت اجات )
این داستانی که الان می نویسم مربوط به جمعه شب اول آذر ماه سال 92 است.
یه مدتیه هر روز می ری توی اتاقت و تختت رو بهم می ریزی و با هزار زحمت تشک تختت رو می کشی و میاری توی حال تا روش بپری و برای خودت جامپینگ درست کنی . ما هروزبه خاطر این کار تو کلی مشکل داریم همه خونه رو بهم می ریزی تا بپر بپر کنی . تازه بغیر از این تمام تشک مبل هارو هم می ریزی وسط حال و روشون می پری خلاصه قربونت برم ریخت و پاشت خیلی زیاده همیشه خونم به خاطر بازیهای تو خیلی شلوغه .
یه چند روزی بود که تو چهار پایه رو می آوردی واز روی اون می رفتی روی بوفه و از اون بالا می پریدی روی تشکت کلی ذوق می کردی . روز پنج شنبه صبح رفته بودی بالا به من گفتی مامان من اگه از روی اینجا بپرم می میرم گفتم نه مامان جون خدا نکنه ، گفتی پس چی می شه گفتم پات درد می گیره و بعدش اومدم کمکت و تو پریدی بعد از این تو یاد گرفتی که خودت بپری از پنج شنبه صبح تا جمعه شب تو همش از روی تشکت می پریدی رو کمد و بعد می پریدی پائین رو تشکت دیگه خیلی خوب تونستی از کمد بری بالا و من کلی ذوق می کردم البته نه جلوی خودت . به خودت هی می گفتم نکن پات درد می گیره ولی خودم کلی ذوق می کردم .
جمعه عصر رفتیم برات یه جفت افتر اسکی نقره ای از خیابون بهار خریدیم و بعد رفتیم یه سری خونه مامانی وقتی برگشتیم تو باز هوس جامپینگ کردی و باز رفتی و تشکت رو آوردی و رومیزی رو برداشتی و یه کش بهش بستی و برای خودت شنل درست کردی از اون بالا کلی پریدی و بعد هم کلی گریه کردی و می گفتی یه کاری بکنین
که من بتونم پرواز کنم و بعد با این چتر نجاتم بپرم. هر چی ما گفتیم که نمی شه آخه تو نمی تونی پرواز کنی گریه می کردی. خلاصه هی می رفتی روی بوفه و می پریدی . الان تقریبا اکثر یه پارچه به خودت می بندی و برای خودت شنل درست می کنی و روی اون بوفه نشستی و هر شب چندین بار از روش می پری عزیم وهمش هم دلت می خواد پرواز کنی گلم .
به شنلت هم می گی چتر اجات فکر می کنی که با این ÷ارچه ای که به خودن بستی اگر از ارتفاع بیفتی ÷رواز می کنی گلم.